برای دل خودم می نویسم ...
برای دلتنگی هایم
برای دغدغه های خودم
برای شانه ای که تکیه گاهم نیست !
برای دلی که دلتنگم نیست ...
برای دستی که نوازشگر زخم هایم نیست ...
برای دل خودم می نویسم ...
برای دلتنگی هایم
برای دغدغه های خودم
برای شانه ای که تکیه گاهم نیست !
برای دلی که دلتنگم نیست ...
برای دستی که نوازشگر زخم هایم نیست ...
خدایا!حواست هست؟!!
صدای هق هق گریه هایم...
از گلوئی می آید که تو از رگش به من نزدیکتری!!!
دست از پا خطا کنی تعویض میشوی!
همین حوالی کسی شبیه توست.
این است پیام عشق های امروزی !
دلم پراست ...
آنقدر که گاهی
اضافه اش از گوشه ی چشمانم میچکد !!!
شكسته ام...
به انتهاي بودنم رسيده ام
امااشك نميريزم
پنهان شده ام
پشت لبخندي كه دردميكند
كوچكتركه بوديم دل بزرگتري داشتيم
امروزكه بزرگيم چقدردلتنگيم
تنهایی بد است ، اما بدتر از آن این است
که بخواهی تنهاییت را با آدمهای مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان به
روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد
سر خاک من !!... اونی که بیشتر اذیتم کرد
بیشتر گریه میکنه!!...اونی که نخواست ما رو
بالاخره میاد دیدن جسدم!!...اونی که حتی نیومد تولدم،
زیر تابوتمو گرفته!!...اونی که سلام نمیکرد میاد برای خداحافظی!!
...عجب روزیه اون روز!!...حیف که اون موقع خودم نیستم...
.
.
.
همیشه تو روزای تولد به آدما میگن
ایشالا هزار سال زنده باشی
اما کاشکی میگفتن ایشالا تا آخر عمرت زنده باشی...
مگه زنده بودن تنها نفس کشیدنه؟!...
.
.
.
.
نمی دانم چرا جسد آنهایی که می گفتند :
\" بی تو می میرم \"
هرگز پیدا نشد ...
.
.
.
.
مرگ انسان زمانی ست که نه شب بهانه ای برای خوابیدن دارد
و نه صبح دلیلی برای بیدار شدن ...
.
.
.
مرا به ذهنت بسپار نه به دلت!
من از گم شدن در جاهای شلوغ می ترسم...
اون مردایـــــــی که با یـــه نــــه گفتنشون
میفهمـــــی که دیگــــه نبایــــــد اصـــــرار کنــی
اونــــی که قبل از مهمونــــــی بایــــد لباستـــــو
نشـــــون بــــــدی تا تاییـــــدش کنــــــه
اونـــی که وقتی بهتــــ اخـــــــم میکنه
باید شالتــــــــو بکشـــــی جلــــــــو
اونـــــی که وقتــــــی میخــــــــوای از پیشش بــــری
دست میکشه رو لبتـــــ و میگـــــــــه
کمـــــــرنگ کــــــن اون رژتـــــــو
اونــــــــــی که وقتــــــــی تــوی یه جمعید از بغلتــــ تکـــــــون نمیخــــوره
اونـــــی که تـــــوی سرمــــــــا یـــــــخ میـــــــزنــــــــه
ولی وایمیسه ســـــــر کوچــــه تا تـــــو بــــری توی خونـــــــــه
اونـــی که اگه بخوای اشتباه کنـــی پیش خـــــودت میگــــــی
اگه بفهمـــــــــه میکشتم
اونی که خنــــــــده و شیطونیــــــــــاش فقط و فقط مــــــــــال خــــــــــودتــــــــه
و اخمش مــــــال بقیــــــــــــه
به این میگــــــــن
مــــــــــــــــــــــــــرد
من_عزيز تو ، نیستم ! ___
به ساعت نگاه کردم
و بهش پیام دادم :
کجایی پس،شب شد ؟!!
گفت : توو ترافیک گیر کردیم،صبر کن میام ؛
زمان دیر میگذشت و منم آشفته بودم ؛
ساعت ۱۰:۱۰ دقیقه بود
گفت بیا پائین !!!
با چهره ی خسته نگاهم کرد ،
گفتم : نمیدونستم سفر رفتی و گر نه ؛چند روز دیگه می امدم!
خیلی جدی گفت : هر کجای ایران که
بودم میفهمیدم تو داری
میای بر می گشتم خونه "
باورم نشد چقدر ذوق کردم،
خواستم بهش بگم يه بار دیگه
بگو این جمله رو !
تا رسیدیم میز شام رو آماده کرد
گفت : بیا ! من و همسرم خوردیم
. گفتم : تنهایی ؟
بة من مزه نمیده ! گفت :
تا اینارو تموم نکردی حق نداری از پشت میز بلند شي !!!
گفتم : آخه ... یدفه با دستش یه مشت کاهو ریخت
توو بشقابم با شیطنت گفت :
سالادم بخور !!!!!!
شوخی هاش برام دلچسب بود !
نمیذاشت وقتی پيشش
هستم بمن بد بگذره ؛
حواسم اگر به فیلم یا موبایلم
میرفت شاکی میشد میگفت :
حواست اینجا باشة ،
برام حرف بزن !
/بذار ازت یه خواهش کنم ؛
جائ من کسی رو نیار توئ قلبت! _
تعداد صفحات : 2